[ad_1]
اکبر هورامدین: یک شب دامادم که خواهرزاده من بود و دخترمان را به خانه دعوت کردیم. امشب زرشک پلو با مرغ خوردیم. دخترم قبلاً 80 قرص خواب تهیه کرده بود که آنها را در رژیم غذایی شوهرش ریخت و با خوردن فرامارتز بیهوش شد. سپس من او را كشتم و هر سه ما جسد را به دستشویی بردیم و جسد را در آنجا مثله كردیم.

خرداد: قتل نفرت انگیز بابک هورامدین توسط پدر و مادرش افکار عمومی را آزار می دهد و همه از این حادثه تلخ صحبت می کنند. اما از دیروز با اعترافات والدین بابک در مورد قتل دختر و دامادشان ، این شوک اجتماعی عمیق تر شده و همه از خود می پرسند که این زوج چگونه اسرار این جنایات را در این سالها در قلب خود نگه داشته و چرا هیچ کس متوجه ناپدید شدن آنها نشد. داماد و دختر آنها نیستند؟
از روز یکشنبه ، 16 مه سال جاری که ماجرای قتل بابک خرمدین ، کارگردان فیلم توسط پدر و مادرش فاش شد ، در مورد این جنایت خانوادگی صحبت های زیادی شده است. از طرف دیگر سرنوشت جسد مقتول و چگونگی تصمیم پدر و مادر بابک برای کشتن پسرشان در آن سن ، این جنایت را قابل توجه کرد. یک زن و مرد مسن روز دوشنبه در اولین جلسه جنایی در دادگاه کیفری ادعاهای ضد و نقیضی علیه بابک مطرح کردند. ادعاهایی که بسیاری از همکاران ، دانشجویان و حتی همسایگان از شنیدن آنها متعجب شده و معتقدند که وی فردی سالم است. کارآگاهان جنایی در تحقیقات این پرونده با زوایای پیچیده ای روبرو شدند. از جمله اینکه یکی از خواهران بابک به نام آرزو و همسرش فرامارتز 3 سال مفقود شده و دیگری 10 سال مفقود شده است و هیچ کس از سرنوشت آنها خبر ندارد. به همین دلیل همزمان با بازجویی در رابطه با قتل بابک ، از دو متهم در مورد سرنوشت این دو نفر بازجویی شد. آنها ادعا كردند كه فرامارتز كه در قاچاق شركت داشت 10 سال پس از ترك كشور ناپدید شد و آرزو كه معتاد بود سه سال پیش ناپدید شد.
با وجود این بازجویی ها ، آنها ادامه داشت تا اینکه پدر بابک سه شنبه شب در اعترافات تکان دهنده ای گفت که او برادرزاده خود فرامارس ، خواهرزاده اش را در سال 1990 و سپس دخترش آرزو را در سال 1997 کشته است و بقایای اجساد مثله شده 2 نفر باقی مانده است در اطراف شهر اکباتان.
این زوج جنایتکار صبح دیروز به دادگاه کیفری منتقل شدند و توسط قاضی محمدجواد شفیعی مورد بازجویی قرار گرفتند. در اعترافات خود ، هر دو نفر علاوه بر قتل بابک ، به قتل آرزو و فارامارتز اعتراف کردند و گفتند که آنها جان خود را گرفتند زیرا فاسد بودند. براساس این گزارش ، این زوج در حال حاضر در بازداشت به سر می برند و تحقیقات در مورد گوشه های پنهان این جنایت خانوادگی همچنان ادامه دارد.
درباره زندگی دخترتان صحبت کنید. مشکلات شما در این زمینه از چه زمانی آغاز شد؟
دخترم آرزو ابتدا با یک دندانپزشک ازدواج کرد. آنها زندگی خوبی داشتند اما بعد از مدتی اختلاف نظرهایی داشتند و کمی بعد دخترم از شوهرش جدا شد. او مدتی تنها بود تا اینکه با برادرزاده من فارامارتز ازدواج کرد. وی یک ورزشکار بود و در رشته های رزمی فعالیت می کرد.
چگونه تصمیم گرفتید داماد خود را بکشید؟
فرامرز و آرزو مدتی با هم زندگی کردند اما بعد فهمیدم که فرامرز در قاچاق دست داشته است. او با قاچاقچیان و افراد قاچاق مرتبط بود. دخترم می گفت آدم خوبی نیست. وی گفت در خانه رفتار زشتی دارد و افراد مختلف را به خانه می برد. او حتی رفتار بدی با همسرم داشت. به همین دلیل در اواسط دهه 1990 و همسر و دخترم تصمیم گرفتیم او را بکشیم.
درباره قتل فرامارتز صحبت کنید. چگونه می توانستید او را به عنوان یک مبارز بکشید؟
یک روز عصر او و دخترم را به خانه خود دعوت کردیم. امشب زرشک پلو با مرغ خوردیم. دخترم قبلاً 80 قرص خواب تهیه کرده بود که آنها را در رژیم غذایی همسرش ریخت و با خوردن فرامارتز بیهوش شد. سپس من او را كشتم و هر سه ما جسد را به دستشویی بردیم ، آنجا جسد را تغییر شکل داده و بقایای آن را در اطراف شهر اکباتان انداختیم. فرامارت همچنین افتخار داشت که ما اطراف مهرآباد جنوبی را ترک کردیم و به خواهرم و خانواده اش گفتیم که او آمده و همسرش را در خانه ما رها کرده است و او خودش برای کارش به منطقه اشنویه رفته بود که قاچاق بود. بعد از مدتی ، وقتی دیگر خبری از او نبود ، همه گفتند که شاید در مرز فاجعه ای داشته باشد و شاید قاچاقچیان او را کشته باشند. سخنان ما دیگر کسی را مجبور نمی کرد تا سرنوشت فرامارتز را دنبال کند و همه فکر می کردند او بیرون آمده یا کشته شده است.
پس از قتل دامادتان ، دخترتان در کجا زندگی می کند و چه شرایطی دارد؟
اندکی پس از کشته شدن دامادم در حالی که همه فکر می کردند او به دلیل قاچاق مفقود شده است ، دخترم غیابی تقاضای طلاق کرد و از دادگاه خانواده تقاضای طلاق کرد. از آن به بعد ، آریزو با ما زندگی می کرد. در ابتدا همه چیز خوب بود ، اما کم کم متوجه شدیم که او معتاد است. وی از ماری جوانا ، هروئین و سایر مواد مخدر استفاده کرد. دختر فاسد بود و پسران مختلف را به خانه آورد. وقتی من و همسرم به یک مهمانی می رفتیم ، او به ما می گفت وقتی برگردید چون میهمان داشتم. او فاسد بود و اعتبار ما را از بین برد. این آرزوها باعث شد من و همسرم در مورد کشتن او صحبت کنیم.
چگونه برنامه ترور آرزو را انجام دادید؟ نقش شوهرتان در قتلش چه بود؟
حدود 7 سال از قتل فرامرز می گذرد ، بنابراین تصمیم گرفتیم آرزو را نیز به نزد او بفرستیم. ما قبلاً تصمیم خود را گرفته بودیم. دخترم خیلی او را دوست داشت. یادم می آید که یک روز صبح او را ناراحت کردم و او را برای غذا خوردن بیدار کردم. مادرش قبلاً مقدار زیادی قرص در وعده صبحانه اش ریخته بود و آرزو چند دقیقه پس از خوردن غذای ناخواسته بیهوش شد. من همان روز او را با چاقو کشتم و من و همسرم جسد او را به دستشویی بردیم و مثل فرامارتز او را مثله کردم. چند ساعت بعد ، ما قطعات بدن را در چندین کیسه انداختیم و در پایان شب آنها را در سطل آشغال اطراف شهر اکباتان انداختیم و به همه گفتیم که آرزو به ترکیه رفته است. خانواده خیلی دنبال ماجرا نبودند.
آیا بابک از قتل آرزو خبر داشت؟
بابک رابطه خوبی با خواهرش نداشت و خیلی پیگیر نبود ، اما بعد از مدتی پرسید آیا به آریزو آسیب رسانده است؟ او روز حادثه در خانه نبود ، اما همانطور که بعداً فهمیدیم ، او ظاهراً تصاویر نظارت تصویری ساختمان را زیر نظر گرفته و درباره قتل آرزو اطلاعاتی کسب کرده است. او مادرش را دیده بود و من چند کیسه بیرون آوردم ، اما او دقیقاً نمی دانست چه اتفاقی افتاده است. در خانه سعی کردیم در مورد آرزو صحبت نکنیم تا داستان او فراموش شود. با این حال ، 4 ماه پیش ، حدود 3 سال پس از قتل آرزو ، دختر دیگرم که همیشه کنجکاو بود از سرنوشت خواهرش مطلع شود ، به پلیس مراجعه و وی را مفقود اعلام کرد. وی گفت خواهرش سه سال مفقود شده بود اما پلیس هرگز نتوانسته بود او را پیدا کند.
چگونه تصمیم گرفتید که بابک را نیز بکشید؟ آیا او را کشتید زیرا او داستان قتل آرزو را فهمید؟
مشکلات ما با بابک پس از فوران تاج شروع شد. وی استاد دانشگاه بود ، اما پس از فوران تاج ، کلاس های او به صورت آنلاین درآمد و او اغلب در خانه بود و از طریق فضای مجازی به تدریس می پرداخت. شمال بودیم که برادرش تماس گرفت و گفت که بابک به خانه ما آسیب زده است. او دختران دانشجو را به خانه برد و مادرش را مجبور به مراقبت از آنها کرد و گاهی مادرش را مورد آزار و اذیت قرار داد ، بنابراین ، مانند دو بار قبلی ، ما ماده غذایی بیهوشی را در غذای او ریختیم و او را کشتیم ، و تکه های بدن را در سطل های زباله داخل پرتاب کردیم. میدان صادقی ، میدان خدایان و فاز سوم شهر اکباتان.
رابطه شما با بابک چطور بود؟ آیا از ابتدا از او متنفر بودید یا اخیراً مشکلی داشتید؟
من بابک را خیلی دوست داشتم. نام خانوادگی ما چیز دیگری بود ، اما من نام خانوادگی خود را تغییر دادم و هورامدین را ترک کردم. وقتی بابک متولد شد ، به خاطر علاقه ای که به بابک هورامدین داشتم اسم پسرم را بابک گذاشتم. می خواستم نام بابک هورامدین را زنده نگه دارم. امیدوارم پسرم راه بابک هورامدین را ادامه دهد.
بعد از گذشت 10 سال از قتل دامادتان ، 3 سال پس از قتل دخترتان و چند روز پس از قتل بابک ، آیا از جنایت پشیمان نیستید؟
از کاری که با همسرم کردم پشیمان نیستم. آنها افراد فاسدی بودند. من همچنین خدا را شکر می کنم که آنها را کشتم و از کارم خوشحالم. اگر پلیس ما را دستگیر نمی کرد ، من دختر و پسر دیگرم را می کشتم.
منبع: همشهری
[ad_2]